جدول جو
جدول جو

معنی کرجی بان - جستجوی لغت در جدول جو

کرجی بان
(کَ رَ)
ابوالبلم. قایق چی. (یادداشت مؤلف). قایقران. لتکاچی
لغت نامه دهخدا
کرجی بان
کسی که کرجی را راه برد قایقران لتکه چی
تصویری از کرجی بان
تصویر کرجی بان
فرهنگ لغت هوشیار
کرجی بان
بلم ران، زورق ران، قایق ران
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرای بان
تصویر سرای بان
سرایدار، سرادار، نگهبان سرا، دربان
فرهنگ فارسی عمید
(کَ رَ)
عمل کرجی بان. قایقرانی. بلم رانی
لغت نامه دهخدا
نام شخص بلهوسی است که شکسپیر در نمایشنامۀ تامپت او را معرفی کرده است
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ / دِ)
حافظ گردۀ نان و معرب آن جردبان است. (از المعرب جوالیقی ص 110)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
طایفه ای از طوایف ساکن قزوین که بنابه گفتۀ صاحب تاریخ گزیده از دودمان ابودلف عجلی بوده اند. (از تاریخ گزیده چ اروپا ج 1 ص 847). این طایفه را دلفیان می گفته اند و ستاره شناس و جغرافی دان معروف زکریا بن محمد بن محمود از این طایفه است. (از تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت ج 3 ص 116)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
از اقلیم چهارم است (گیلان) و در قدیم شهری بزرگ بوده و اکنون وسط است و به آب و هوا مانند ولایات دیگر. (نزههالقلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 163). رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران رابینو ص 197 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ابوحاتم گوید که کریبان فارسی جربّان است، بمعنی درع و جیب. (از المعرب جوالیقی ص 99). مأخوذ از گریبان است. رجوع به گریبان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشتی بان
تصویر کشتی بان
((کِ))
ناخدا، ملاح
فرهنگ فارسی معین
هزینه ی خوراک، خرج آشپزخانه ی خانواده ی عروس به هنگام عروسی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام آبادی از دهستان فیروزجاه بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
یکی از ولایات قدیمه ی تنکابن در زمان ملوک الطوایف میان رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی